loading...
تفریح کن
EMPERATOOR بازدید : 33 شنبه 16 شهریور 1392 نظرات (0)

ﺩﺧﺘﺮﻩ ﻫﯿﮑﻠﺶ ﻣﺜﻪ ﮔﺎﻭﺻﻨﺪﻭﻕ ﺑﺎﻧﮏ ﻣﺮﮐﺰﯼ ﻣﯽ ﻣﻮﻧﻪ ؛ ﯾﻪ ﻣﺎﻧﺘﻮ ﺗﻨﮓ ﭘﻮﺷﯿﺪﻩ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﮑﻤﺶ ﻣﺜﻪ

ﺻﻔﺤﺎﺕ ﮐﺘﺎﺏ ﮐﻠﯿﻠﻪ ﻭ ﺩﻣﻨﻪ ﺑﺮﮒ ﺑﺮﮒ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﺭﻭ ﻫﻢ !!

ﺧﻮﺏ ﻻﻣﺼﺐ ﺍﺳﺘﯿﻞ ﺷﻮ ﻧﺪﺍﺭﯼ ﻣﮕﻪ ﻣﺠﺒﻮﺭﯼ؟

ﺍﺳﺘﺎﯾﻠﺖ ﺷﺒﯿﻪ ﮐﯿﮏ ﻫﻔﺖ ﻃﺒﻘﻪ ﺷﺪ

ﺧﻮﺏ ﻻﻣﺼﺐ ﺍﺳﺘﯿﻞ ﺷﻮ ﻧﺪﺍﺭﯼ ﻣﮕﻪ ﻣﺠﺒﻮﺭﯼ؟

ﺍﺳﺘﺎﯾﻠﺖ ﺷﺒﯿﻪ ﮐﯿﮏ ﻫﻔﺖ ﻃﺒﻘﻪ ﺷﺪ

EMPERATOOR بازدید : 28 شنبه 16 شهریور 1392 نظرات (0)

داشتم از جایی رد میشدم دیدم پسر کوچولویی داره قلیون میکشه,بهش گفتم ﭼﺮﺍ قــلــيون ﻣﻴﻜﺸی ﭘﻮﻟﺘﻮ ﺩﻭﺩ ﻣﻴﻜﻨی؟
برگشت گفت ﺷﻤﺎ چرا ﻏﺬﺍ ﻣﻴﺨﻮﺭﻳﻦ ﭘﻮﻟﺘﻮﻧﻮ ﻋﻦ ميكنين؟
 :||| 

تاحالا اینقدر قانع نشده بودم :)))))))

EMPERATOOR بازدید : 37 شنبه 16 شهریور 1392 نظرات (0)

ﺑﺎ ﺩﻭﺱ ﺩخترﻡ ﻧﺸﺴﺘﯿﻢ ﺗﻮ ﺗﺎﮐﺴﯽ ﺭﺍﻧﻨﺪﻫﻪ ﮔﻔﺖ ﮐﺠﺎ ﺗﺸﺮﯾﻒﻣﯿﺒﺮﯾﺪ؟

ﺩﻭﺱ ﺩخترﻡ ﮔﻔﺖ ﻣﯿﺮﯾﻢ ﮐﻔﺶ ﺑﺨﺮﯾﻢ

ﺁﺧﻪ ﭼﺮﺍ ﺩﺧﺘﺮﺍ ﺍﯾﻨﺠﻮﺭﯾﻦ

ﺗﺎ ﻣﻮﻗﻊ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺷﺪﻥ ﺭﺍﻧﻨﺪﻫﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﻣﯽ ﺧﻨﺪﯾﺪ....

EMPERATOOR بازدید : 28 شنبه 16 شهریور 1392 نظرات (0)

زنگ زدم مدرسان شریف!!

گفت : بله ، بفرمایید

گفتم : مدرسان شریف :|

گفت : بله ، درسته امرتونو بگید

گفتم : مدرسان شریف :|

گفت : مسخره کردین؟:/

گفتم : مدرسان شریف.

گفت دیگه مزاحم نشید :|

گفتم : مدرسان شریف 

حقشونه کصااافطاااایکم بفهمن ما چی میکشیم :|

EMPERATOOR بازدید : 37 شنبه 16 شهریور 1392 نظرات (0)

در يک دزدی بانک در گانک ژو چين , دزد فرياد کشيد، همه شما در بانک، حرکت نکنيد. پول مال دولت است و زندگی به شما تعلق دارد »

 

همه در بانک به آرامی روی زمين دراز کشيدند. اين «شيوه تغيير تفکر» نام دارد، تغيير شيوه معمولی فکر کردن.

هنگاميکه يک خانم بصورت تحريک آميزی روی ميز دراز کشيد، دزد فرياد کشيد: «خانم خواهش ميکنم متمدن باشيد! اين يک دزدی است نه تجاوز جنسی»

اين را می گويند؛ «کار کشته بودن» روی چيزی تمرکز داشته باشيد که برای آنکار آموزش ديده ايد.

هنگاميکه دزدان بانک به خانه رسيدند، جوانی که (مدرک ليسانس مدیریت بازرگانی داشت) به دزد پيرتر(که تنها شش کلاس سواد داشت) گفت « برادر بزرگتر، بيا تا بشماريم چقدر بدست آورده ايم»

دزد پيرتر با تعجب گفت؛ «تو چقدر احمق هستی، اينهمه پول شمردن زمان بسيار زيادی خواهد برد. امشب تلويزيون ها در خبرها خواهند گفت ما چقدر از بانک دزديده ايم»

اين را میگويند: «تجربه» اينروز ها، تجربه مهمتر از ورقه کاغذ هایی است که به رخ کشيده میشود.!

 

پس از آنکه دزدان بانک را ترک کردند،مدير بانک به رييس خودش گفت، فوری به پليس خبر بدهيد. اما رييس اش پاسخ داد: «تامل کن! بگذار ما خود ما ن هم 10 ميليون از بانک برای خودمان برداريم و به آن 70 ميليون ميليون که از بانک ناپديد کرده بوديم بيافزاييم»

اينرا میگويند «با موج شنا کردن» پرده پوشی به وضعيت غيرقابل باوری به نفع خودت.!  

 

رييس کل می گويد: «بسيار خوب خواهد بود که هرماه در بانک دزدی بشود»

اينرا میگويند «کشتن کسالت» شادی شخصی از انجام وظيفه مهمتر می شود.

روز بعد، تلويزيون اعلام ميکند 100 ميليون دلار از بانک دزديده شده است. دزد ها پولها را شمردند و دوباره شمردند اما نتوانستند 20 ميليون بيشتر بدست آورند. دزدان بسيار عصبانی و شاکی بودند: «ما زندگی و جان خودرا گذاشتيم و تنها 20 ميليون گيرمان آمد. اما روسای بانک 80 ميليون را در يک بش کن بدست آوردند. انگار بهتر است انسان درس خوانده باشد تا اينکه دزد بشود.»

 

اينرا میگويند؛ «دانش به اندازه طلا ارزش دارد»

رييس بانک با خوشحالی میخنديد زيرا او ضرر خودش در سهام را در اين بانک دزدی پوشش داده بود.

اينرا میگويند؛ «موقعيت شناسی» جسارت را به خطر ترجيح دادن.

در اينجا کداميک دزد راستين هستند؟

تعداد صفحات : 3

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 708
  • کل نظرات : 11
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 17
  • آی پی دیروز : 39
  • بازدید امروز : 140
  • باردید دیروز : 56
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 516
  • بازدید ماه : 1,107
  • بازدید سال : 8,249
  • بازدید کلی : 81,041
  • کدهای اختصاصی