loading...
تفریح کن
EMPERATOOR بازدید : 42 دوشنبه 18 شهریور 1392 نظرات (0)

مدت زیادی از زمان ازدواجشان می‌گذشت و طبق معمول زندگی فراز و نشیب‌های خاص خودش را داشت.

 

یک روز زن که از ساعت‌های زیاد کار شوهر عصبانی بود و همه چیز را از هم پاشیده می‌دید، زبان به شکایت گشود و باعث ناامیدی شوهرش شد.

 

مرد پس از یک هفته سکوت همسرش، با کاغذ و قلمی‌در دست به طرف او رفت و پیشنهاد کرد هر آنچه را که باعث آزارشان می‌شود را بنویسید و در مورد آن‌ها بحث و تبادل نظر کنند.

 

زن که گله‌های بسیاری داشت بدون اینکه سرخود را بلند کند، شروع کرد به نوشتن.

 

مرد پس از نگاهی عمیق و طولانی به همسر، نوشتن را آغاز کرد.

 

یک ربع بعد با نگاهی به یکدیگر کاغذ‌ها را رد وبدل کردند. مرد به زن عصبانی و کاغذ لبریز از شکایت خیره ماند…

 

اما زن با دیدن کاغذ شوهر، خجالت زده شد و به سرعت کاغذ خود را پاره کرد.

 

شوهرش در هر دو صفحه این جمله را تکرار کرده بود:

 

"دوستت دارم عزیزم"

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 708
  • کل نظرات : 11
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 16
  • آی پی دیروز : 39
  • بازدید امروز : 130
  • باردید دیروز : 56
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 506
  • بازدید ماه : 1,097
  • بازدید سال : 8,239
  • بازدید کلی : 81,031
  • کدهای اختصاصی